- گود افتادن
- گود شدن محلی، به گودی فرو رفتن (چنانکه چشمان بیمار از لاغری و بیماری)
معنی گود افتادن - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
عاجز، مسکین، افتاده
بجد مشغول شدن بکاری: بار دیگر باز گرم افتادم اندر کار او باز نشکیبم همی یک ساعت از دیدار او. (معزی)
گره افتادن در کاری (بکاری) مشکل شدن آن
بدست آوردن: خوب چیزی گیرش افتاده، بدام افتادن اسیر شدن، در جایی گیر کردن
مشهور شدن، شایع شدن، نشر شدن خبری بی اساس
برافتادن، منسوخ شدن، از مد افتادن، از بین رفتن
افتادن، دراز کشیدن: (آصفی، مرغ سحر نعره زنان است هنوز گل بصد ناز قبا کنده و وا افتاه است) (آصفی. بها)